چند وقت پیش از سر نبودن امین و محسن تک نفری دلم تنگ شده بود حتی برای یک قطره دیالوگ روی صحنه .
رفتم با دبستانی دخترانه در بندرکنگ نمایش کارکردم .آه ...چقدر شیرین بود بازی با آن هفت رنگ.
با اینکه از روی دیوار می رفتم و از لای درختان به دزدی رد میشدم تا آنها من را نبینند
یک روز قبل از ورود به مدرسه آبی و سبز نفس زنان آمدند گفتند : آقا اجازه خانم مدیر می گوید آنها اینجا ایستاده اند لطفا داخل نشوید .چند بار این تکرار شد ... و از سر عصبانیت راه رفتم و فکر کردم که خدایا من چقدر بد بختم که نمی توانم نمایش کار کنم . سر به زیرراه می رفتم اما نمی دانستم کجا هستم سرم را که بالا آوردم بوی خاک عجیبی مثل بوی مادربزرگم را حس کردم .
اینجا چقدر زیباست... نمی دانم کجا هستم خوب به آنها نگاه کردم به نیم ساعت قبل جلو مدرسه هم نگاه کردم آنها که نمی گذارند ما برسیم اما ما به این خونه ها به این بو به این رنگ نمی رسیم چون اینها مال ما نیستند
اگر امروز به بندر لنگه حمله نظامی شود عکس العمل شما چیست ؟
اتا م بندر....
سلام. لطفا این مطلب را هم بخوانید تا کمی بیشتر فرق نقد تا دست نوشته های دوران مدرسه را دریابید.
http://newarts.blogfa.com/post-111.aspx
سلام بهنام
هم دلم گرفت هم سوخت یعنی در کل برام دل نموند
جای دلسوری به دادم برسین........کتی تمباکتم
شعار استقبال از موسوی در هرمزگان
سبزتو عشقه پرچم سه رنگ
وقتشه بیاد دولت یه رنگ
چهارشنبه 20 خرداد
ساعت 6 عصر فرودگاه بندرعباس
ساعت 8 شب ورزشگاه تختی
حضورم بایت دعوت به دولت امیدِ .
در کل باید بهت تبریک گفت .. ایده های نو و جالبی داری
موفق ... ؟
سلام...من هم خدمت رسیدم و زیاد از مطلب شما چیزی نفهمیدم ! نه از سرتلافی ...
۵میلیون پول پیش.........
به وبلاگ من بیا..توانبار کاه بعضی موقع ها سوزن خودش دنبال تو میاد..فقط باید ببینیش.. و ایمان پیدا کنی که این همون سوزنیه که دنبالش بودی..به قول معروف آب در کوزه و ما...
خوب شد از آخر شروع کردم .... بوی خاک؟ ماماگپو؟؟؟ حداقل گشته! حالا عود هم نه!
یه صندوق قدیمی هم شهه که معلوم نی داخلش چه هن؟!یه بوی خاص جدید قدیمی اشه.